من عشق فعف ثم مات مات شهیدا.......
درویش مصطفا هیچی نگفت.تبرزینش رو گرفت سمت رها و سر تکان داد و گفت
کسی گمشده حکما باید گم میشده که گمشده.ادمیزاد تا گم نشه خضر نبی رو نمیبینیه،حکما باید گم شد
دل تنهابنایی که تا نلرره محکم نمیشه این مال علی بود!دل تنها خانه ای که کبوتر هاش همیشه باید پرواز کنن نباید بشینند
بر بام و دانه بچینند
درویش مصطفا یا علی مددی گفت و از کنار جوب گذشت
دوباره برگشت گفت رها حکما باید تنها باشه یقینا گمشده هم باید رها باشه تا تنها باشه........
یاعلی مددی
**************
باشد ته نوشتی که درویش مصطفا مال قصه علیست و من هیچ درویش مصطفایی در قصه ام نیست
که کتابم دستش باشد قرار باشد اجرهای الحق را نشانم دهد و سر داد بکشد که اینان لات اند و عزا درشان بیاور!
درویش مصطفایی باید باشد یقینا که هر چند وقت یکبار چشم بدوزد در چشمانت و کریمی که لوطی گری هایت بفهمد
و بعد تو به او بگویی چیزی مه در آن حدی نیست رفاقت است!
ففرو الی الله
یاعلی
- ۹۴/۰۵/۰۱