هر سال تو روز تولدم دارم گریه میکنم اونم زیاد،بخاطر اینکه هی دارم بزرگتر میشم و این برام خوشایند نیست،بخاطر اینکه اونی نشدم که دوست دارم اونایی رو دوسشون دارم ندارم،البته این روند از تولد ۱۹سالگیم شروع شد):)
نمیخام دوباره شروع کنم به غر و چس ناله ولی خب حقیقت همینه:/
ایشالا که یه روز شروع میکنم بخ پست کردن اینکه چقد اون روزامو دوست دارم^^حقیقت و واقعیت چقد دورن :/نیستن؟؟
البته ارزوها و رویاها چقدرررررررر دورترن
چند نفرو میشناسین شبیه رویاهاش باشه؟انقد که معمولی عم و ادمای معمولی دورمن هیچ کسی رو نمیشناسم که رویاش واقعی باشه یا شده باشه:/ما معمولی وقتی نمیرسیم به رویامون میگیم خدا نخاست و قسمت و تقدیر این حرفا:/و راضی میشیم به همونایی که دارین حس بدیه نه!!!بعدشم میشینیم فکر میکنیم که حتما من توانایی هام و فلان بیسار درهمین حدبوده و راضی میشیم به کم و همین مسخره خودمون
به هر حال تولدت بیست و یک سالگیم مبارک* *