گوشه ای دنج..
کلبه ای چوبی
چند تکه هیزم برای گرم شدن
سکوت
و
چند روز فراموشی...
عجب دنیایی شده است...
کوچه ها را بلد شدم...
مغازه ها را...
حتی جدول ضرب را ..
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم...
اما گاهی میان ادم ها گم می شوم...
"ادم ها را بلد نیستم"
پ.ن:بعـــضی ها ...
عجــــیب حادثه هایی بی تکـــرارند !!
- ۹ نظر
- ۳۰ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۴