به خیالت اگر انگشتر به دستت کنی و از صبح تا شام معتکف مسجد بشوی وزیر لب کانه قل قل سماور ذکر بگویی چیزی میشوی؟
به هوا پری مگس باشی، بر آب روی خسی باشی، بی جا گفته که دل به دست آر، تا کســـــــی باشـــــــــی....
حـــــــــکـــــمــــــــــا باید دل از دستــــــــــــــــــــــ داد......
دل از دست داده کس باشد یا ناکس باکش نیست!
به حَجَری که جدت بوسیده اگر خود حجر نگین انگشتری ات شود و خم ذولفقار رکابش هیچ نشده ای،هیچ نکرده ای.....
از خودتــــــــــــــــ جنــــــــــــب نخوده ایــــــــــــــــــ
در بیاور این انگشتر ها را ......
دین داری به انگشتر نیست!
میشود دین دار خیلی چیز ها را نداشته باشد؛انگشتر،جای مـــــهر روی پیشانی ، محاســـــــــن،عبا و عمامه ، اما بدان!
دین دار حکما دین دارد....جوان!
اوج دین داری ابوالفضل العباس که آقای همه ی لوطی های عالم است میدانی کجا بود؟
ختم دین داری اش کنار علقه بود. جایی که اصلش دست نداشت ، تا دستش انگشتر داشته باشد ؛
تا دستش انگشت داشته باشد ؛ اصلش انگشت نداشت تا انگشتش انگشتر عقیق و فیروزه داشته باشد.......
انگشتر ها را در بیاور لات اند و عزی......حکما شنیده ای حکایت ابراهیم و بت هارا......
قسمی از کتاب منِ او با اندکی تغییر نوشته ی رضا امیر خانی