شاید جمله ی عجیبی باشه ولی واقعیه،الان ک دارم مینویسمش حتما حالم خوب نیس،من دچار سندرم زیاد فکر کردنم شاید بخندین و بگین ک خوب همه زیاد فکر میکنن ولی برا من در حدیه ک با عث میشه یه هو بخودم بیام ببینم ک خروجی شریعتی رو رد کردم یا اینکه ۴ ساعته حتی یه خط هم پیشرفت نداشتم یا حتی یه بار نزدیک بود تصادف کنم و علاوه بر اینکه برم زیر کامیون بزنم به یه موتوری!فکر کردنم باعث اختلال توی روزمرگیم شده،به خودم میام میبینم جوری دارم عین احمقا لبخند میزنم که هرکی کنارم باشه فکر میکنه عاشق شدم یا جوری پوکر و اخمو بنظر میام که انگار واقعا چند لحضه پیش دعوا کردم:/و اینا بنظرم واقعا نشونه های خوبی نیستن:/نمیدونم ک نیاز مند مشاوره هستم یا باید برم دکتر یا نه :/حتی همین الان که دارم مینویسم داشتم به چیزی غیر از متن فکر میکردم داستانی که سروته نداره و همین الان خلق شده:/