میفرماید
جمعه, ۱۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۵۸ ب.ظ
زیبا بود،انقدر زیبا بود که دلم میخواست برای تمام عمرم توی قاب چشمام نگه اش دارم،وقتی میرقصید وقتی میخندید وقتی بی مهبا میشد وقتی ک بود...
کتاب رو گذاشته بود رو پاهاش و روی صندلی راک خوابش برده بود،باد پرده رو تکون میداد و موهاش روی صورتش جابه جا میشد...یه لحضه چشماشو باز کرد خندید گفت خیالم راحت شد ک اومدی،دستشو دراز کرد ک برم پیشش،اروم منو رو پاهاش نشوند بغلم کرد و گفت میدونی باید برم،گفتم اره،گفت یادت نره،فقط منو یادت نره بذار بمونم همیشه اینجا،دستشو گذاشت رو قلب،گفتم خودت چی،خندید ،هیچی نگفت چشماشو بست، باد پرده رو تکون میداد
زیبا بود ، وقتی ک چشماشو بسته بود وقتی که داشت میرفت وقتی ک درست کنارم بود
کتاب رو گذاشته بود رو پاهاش و روی صندلی راک خوابش برده بود،باد پرده رو تکون میداد و موهاش روی صورتش جابه جا میشد...یه لحضه چشماشو باز کرد خندید گفت خیالم راحت شد ک اومدی،دستشو دراز کرد ک برم پیشش،اروم منو رو پاهاش نشوند بغلم کرد و گفت میدونی باید برم،گفتم اره،گفت یادت نره،فقط منو یادت نره بذار بمونم همیشه اینجا،دستشو گذاشت رو قلب،گفتم خودت چی،خندید ،هیچی نگفت چشماشو بست، باد پرده رو تکون میداد
زیبا بود ، وقتی ک چشماشو بسته بود وقتی که داشت میرفت وقتی ک درست کنارم بود
- ۹۸/۰۷/۱۹
وااااییی...خیلییی قشنگ بوود...:)
چ توصیف قشنگ و جذابی داشت...^...^