پناهگاه
شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ
در درونم زنان بسیاری
دوست دارند پیروات باشند
بعد یک عمر سلطه میخواهند
گوشه ای از قلمروات باشند
در درونم زنان بسیاری
مثل یک صخره محکم و سردند
تو ندیدی،همین ابرزن ها
در نبودت چه گریه ها کردند
در دلم هر زنی قوی تر بود
بیشتر رفتنت شکستش داد
هر که در من به عشق میخندید
گریه آورتر از نفس افتاد
خسته ام ،خسته از قوی بودن
درد اما قوی ترم کرده
پشت قدرت غرور غمگینی ست
که فقط منزوی ترم کرده
پادشاهی شدم که میداند
جنگ مغلوم را نخواهد برد
پچ پچه در سپاهش افتاده ست
صبح فردا شکست خواهد خورد
دستهایم دو پرچم صلحند
سپر انداختم نگاهم کن
-از تو غیر خودت پناهی نیست
شانه ات را پناهگاهم کن-
دوست دارند پیروات باشند
بعد یک عمر سلطه میخواهند
گوشه ای از قلمروات باشند
در درونم زنان بسیاری
مثل یک صخره محکم و سردند
تو ندیدی،همین ابرزن ها
در نبودت چه گریه ها کردند
در دلم هر زنی قوی تر بود
بیشتر رفتنت شکستش داد
هر که در من به عشق میخندید
گریه آورتر از نفس افتاد
خسته ام ،خسته از قوی بودن
درد اما قوی ترم کرده
پشت قدرت غرور غمگینی ست
که فقط منزوی ترم کرده
پادشاهی شدم که میداند
جنگ مغلوم را نخواهد برد
پچ پچه در سپاهش افتاده ست
صبح فردا شکست خواهد خورد
دستهایم دو پرچم صلحند
سپر انداختم نگاهم کن
-از تو غیر خودت پناهی نیست
شانه ات را پناهگاهم کن-
- ۹۷/۰۸/۲۶