گم شده

من یه هیولا زیر تختم دارم:)

گم شده

من یه هیولا زیر تختم دارم:)

لبخندش وطن است:)

پیام های کوتاه
  • ۲۹ تیر ۹۹ , ۱۳:۴۹
    پ.ن
  • ۲۹ تیر ۹۹ , ۱۳:۴۹
    های
بایگانی
آخرین نظرات

۲۰ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

... اون در زمانی زندگی میکرده که مردم باید برای هدف بزرگتری احساسات خودشونو نادیده میگرفتن اما الان مردم احساساتشونو بخاطر غرورشون مخفی میکنن فکر کنم هرجا و هرزمانی هن که زندگی بازم عشق سخته
#دیالوگ
  • رها

جذابه اما مرز استعداد و تجربه و تمرین  وجود نداره و همه رو بر اساس سلیقه و حوزه تخصصی خودشون میسنجن:/

امااا اینجا برتری EQ  بر IQ بشدت قالبه! درسته که EQ بهتره ولی من آدمایی که IQ  بالاتری دارن رو بیشتر دوس دارم!

  • رها
دلم بسیااااارررر بسیااااااررررر مشهد و امام رضا میخاد:( واقعامحتاج زیارتم :( (ایموجی اشک و آه و ناله و شیون و غصه )
دلم میخاد برم مشهد تو یکی ار حجره های روبه روی صحن بشیم فقط زل بزنم به گنبد،فکر نکنم،حرف نزنم،فقط با تمام وجود احساس امنیت کنم.من واقعا دلم صدای نقاره خونه میخاد ، بعد نماز صبح،وقتی تازه داره آفتاب میزنه ،یه هوای خنک،صحن خلوت ....
یادمه یه بار با فضا سازی بالا که توضیح دادم یه اقاهه هم داشت بلند برا خودش آواز دستگاه دار:) میخوند سنتی با شعرای خفن عارفانه ،خیلییی حس خوبی بود
من واقعا دلم مشهد میخاد
  • رها
فقط بغلم کن مثل اون روز،بدون هیچ حرفی،میخام تو این جهنم زنده بمونم،میخام ادامه بدم،مهم نیست که دیده نشدم مهم نیست که پذیرفته نشدم،مهم نیست که تحقیر شدم،ولی مهمه که تو الان کنارمی، لطفا دستامو محکم تربگیر،توی این جهنم جلوی همه محکم بغلم بکن.
:)
  • رها
+طبق اصل بیستم از اصول سی و دوگانه من"اگر پای مرگ وسط نباشد مهم نیست گند بزنی ، زنده که باشی هزار بار دیگر میتوانی گمد بزنی "
  • رها
میگفتش که برام کتاب بخون کتابایی که متنشون سخته، تا فکر نکنم زیاد، نفهممشون،میگفت اینجوری میتونم به صدات گوش کنم،ارومِ اروم ....
میگفت قبل تو من حتی بلد نبود خودمو درست حسابی دوس داشته باشم چه برسه به بقیه،چه برسه به پرنده ها،به گلای زرد تپه ی ماه.
میگفت جیپ مشکی بدون سقفمو فقط بخاطر تو دادم سرویس که بریم صحرا غرق شیم تو نور تو شن تو تنهایی،تنهایی که مال خودمونه هر کدوممون تکی هر کدوممون ما!


پ.نون:شاعر میفرماد که: somewhere how far away i wait for death plz take my hand
  • رها
چرا وقتی یه حرف جدی میزنم فقط برای اینکه ناراحت نشه میگه داری باهاش شوخی میکنی!(سوالی نیست اصلن) وحتی بعدشم بهم گوش زد میکنه که حد بین شوخی و جدی رو بدون-_-من اصلن شوخی نداشتم:/چرا نباید حرفای جدی که باید بهش گله کنم رو بگم:/چرا نباید ناراحت بشه وقتی من ازش ناراحتم:/
  • رها
هر روز یک قدم به سمت پیشرفت بردار،اما اشکالی نداره که بعضی وقتا ضعف نشون بدی،
اشکال نداره که خودت باشی،دیگه به خودت دروغ نگو...



پ.نون:هنوزم یادم میوفته حالم بد میشه:(کاش واقعا میشد غیب شد:/
  • رها
بقول یکی از هم کلاسایام:تقصیر مانیست که یهواز یه ادم بدمون میاد تقصیر خودشونه که یهو انقدر نخواستنی و دوست نداشتنی میشن!
  • رها

دوستان عزیز من از قالبم خسته شدم 
از قالب های معرفی شده بیان هم خوشم نمیاد
میتونید منو راهنمایی کنید که چجوری خودم خوشگلش کنم 
یا اینکه وبلاگ دیگه یا کسی رو میشناسید که
خوشگل سازی وب بلد باشه (با هزینه کم .خیلی یکم^_^)
مچکرم اگه راهنماییم کنید 


  • رها
بعضی ادما هستن که خدایا مرسی که خلقشون کردن،مرسی که گذاشتی منو ببینن،مرسی گادِالرحمن ارحیم دوست داشتنی:)
پ.نون کاملا جدا:) : امیدوارم هیچ ایونت خانواگی رو از دست ندین!خانواده بهترین کسایی ان که دارین حتی اگه بیشتر دوز حرص خوردنتون بخاطرش باشه:)
پ.نون:واقعی ترینای زندگی تونو پیدا کنین:)
  • رها
بدم اومد ک وقتی استاد داشت chondromalacia رو درس میداد به من نگاه کرد فقط چون که میدونست من زانوم درد میگیره://
بعدشم پرسید استاد درمانش چیه استاد گفت وزن کم کنن، گفتش که اگه وزنشون کم باشه چی؟ استاد گفت هیچی و باز به من نگاه کرد:/
الان که داشتم این مبحثو میخوندم یادم اومد و خورد تو حالم:/
اینم یادم اومد که سر قلب استاده به من گفتش که برم دستگاه فشار بیارم خیلی بدم اومد:(((((
شاید چون نصفه و شبه و دارم درس میخونم، ولی نه خوب ناراحت میشه آدم بخاطر چیزای کوچیک:(
چقدر مسخره اس که ادم این اتفاقای کوچیک و کدر رو یادش بمونه و یادش بیاد:((
  • رها
احتمالا از تاثیرات زیاد درس خوندنه این پست ولی یه نکته علمی میگم و فضا رو پوکر ترک میکنم:)
اونایی که ورزش حرفه ای میکنن از جمله دوندگان حرفه ای بیشتر در معرض استئوآرتریت زانو و هیپ قرار دارن:)
خلاصه بگم که کاش زودتر بقول سیستول مضرات ۷:۳۰مورنیگ و کلاس و خلاصه این چیزارم کشف کنن :) جدا واسه سلامتی ضرر داره شدید:)
پ.نون:دوستم کادوی تولد یه قاب بهم از عکسمون ک فقط من توش بد افتادم-_-از این رفقا خلاصه:)
  • رها
مهم نیست که دوستم داری،مهم چیزایی ان که من دوستشون دارم:)
لتس کیل دیس لاو رامپاپام پاپام پاپام:)
  • رها

راهنمایی بودم که اولین وبلاگم رو نوشتم .بلاگفا. دوران بلاگفا با هیچ دوره ای قریب به یقین قابل غیاس نیست .از لحاظ حجم وبلاگ نویسان و از لحاظ حجم وبلاگ خوب نویسان . الانم وبلاگ نویسای خوبی هستن وبلاگایی ک 600 تا دنبال کننده دارن و شاید محتوای جذابی برای عموم داره.

اصلا یادم نمیاد که ک جطوری اومدم بیان و چطوری انتخابش کردم ولی کاملا یادمه ک رابط کاربری شو دوست داشتم فضای شیک شو دوست داشتم و خلاصه که بیانی شدم .اون موقع ها بیانی ها کم بودن یه جوری ک انگار تو روستایی و بیشتر آدمای روستا رو میشناسی . نوشته های همه از جمله خودم ادبی تر و کمتر گرایش شخصی داشتن و خلاصه که وقتی بیان رو باز میکردی انگار با یه آدم محترم داری ملاقات میکنی همه ی آداب رو رعایت میکنی و در عین حال لذت میبری و یاد میگیری:)

پستای اولم نه پستای یه کم بعد تر از اول رو از یه وبلاگی که یه طلبه مینوشت یه اسم میم نون ؟الف لام ؟ میم الف ؟ دقیقا یادم نیست کپی کردم و بعدش دچار عذاب وجدان شدید شدم و ازش یه جورایی عذر خواهی کردم (در جریان اینکه ایشون هنوز فعالیت داررن یا نه نیستم ) واین یه نقطه عطف خاصی بود برای من . نوشته هام مدل دیگهای شدن مال خودم شدن و از عمق وجودم شدن حتی اونایی رو که از جای دیگه ای مینوشتم با تمام احساساتم مینوشتم و باورشون داشتم و دوستشون داشتم. آدمای زیادی بودن که توی این برهه؟ از زمان منو بسیار تشویق به شرکت توی کلاسای نویسندگی (وگاهی نویسندگی شون ) میکردن و یه حس دلگرم کننده بهم میدادن (فرصتای قبل کنکور رو نادیده نگیرید خلاصه ) ولی من اون موقع نویسنده شدن فقط استعدادم بود و نه رویام .البته رویای خاصی نداشتم. فقط میخاستم دکتر خیلی شاخ پزشکی هسته ای بشم :)) هنوزم شاید:)))

همزمان با بیان فعالیتم توی افسران هم بود که خیلیییی لذت بخش بود .ارتباط با آدمایی که شبیه خودت فکر میکنن بیشتر از تو تحلیل بلدن و علاوه بر اینکه بزرگتر از تو هستن با احترام  باهات صحبت میکنن . دلم بسیاررررررر برای افسران تنگ شده و واقعا ای کاش ادامه  داشت ای کاش ادامه داشت  و ای کاش ادامه داشت :)

همه ی اینا تا سال کنکور بود.سال کنکور بخاطر فشار استرس زیاد و حساسیت خودم و خانواده تقریبا دیگه چیزی ننوشتم یا اگر نوشتم نوشته های چرت یه آدم تحت استرس شدیده ادمی که استرس داره احساسات تحریک شده ای داره :|

خلاصه که بعد کنکور هم چیزای زیادی نمینوشتم یادمه حتی تا یه سال دچار افسردگی بعد از کنکور +  حالت تهوع از جو دانشگاه و خراب شدن آمال و آرزو و دیدگاهی ک نسبت بهش داشتم + عوض شدن آدمایی که دوسشون داشتم مث س.ح م.ص بهار  ز.ق (برای آدمی مث من که درونگراست از دست دادن دوست از شکست عشقی دردناک تره ) + دیگه ندیدن آقای صفوی + افزایش توقع خانواده و فک و فامیل + احساس اینکه چقد پزشکی سخته آقاااا این همه درس خوندم بازم باید بخونم چرا از الان تیغ نمیدن دستمون :)

افتر دَت میرسیم به دوران حول و حوش سال 96 که من بیشتر نوشتنمو هر چندناپخته بود ولی از عمق جان برآمده دقیقا داخل اینستا خود منتشر میکردم . تو این دوران واقعا مینوشتم ایده ها و شخصیتهای واقعی و قوی داشتم ولی قلمم هنوز نپخته بود.عامه پسند نبود.(خوندین کتاب قهوه سرد آقای نویسنده رو عمیق نیست فقط عامه پسنده.نویسنده های جدید بیشترشون اینطورین-_-) یه عالمه نوشته توی نوت های گوشیم داشتم ولییی متاسفانه طی یک حرکت چرت  احمقانه به دلیل لو نرفتن چت هام (غیبت هام) با دوست صمیمیم (داستان مفصل و طنزی داره ) مجبور به ریست ؟ گوشی عزیزتر از جانم و فرزند ارشدم شدم(اشک)

شروع دوباره ی وبلاگ نویسیم با احساس نیاز به نوشتن و عدم توانایی نوشتن بود ( اسم شاخ و با کلاسی داره تو هنرمندا بهش میگن سندرم نمیدونم چی چی که یادم نیس:) )که البته بیشتر شبیه نوشتن نبودن و همه اش چیزمیزای شخصی و نیمه شخصی بود رو میتونید با نگاه به فهرست مطالبم پیدا کنید حول و حوش اواخر 96 و اوایل 97. و تابه امروز اینگونه بودیم....الان که دارم مینویسم اینو  3امه  و من امتحان روماتولوژی دارم یکشنبه  بسییییاااااررر طاقت فرساست(دعا کنید خوب بدم 3:) . اینو تنظیم کردم که 5 ام ساعت 15:41 دقیقا همزمان با اولین پستم پست بشه^_^

.

.

.

خلاصه تولدت مبارک پناه گاه عزیز من.گم شده جان.
  • رها
وقتی دوره جنینی دنیا گذشت،بعد از اینکه انسان دل از دار دنیا کند و احساس کرد که دنیا دیگر برای او جای زیستن نیست و به فکر دنیای دیگر افتاد نوعی تولد جدید برای انسان اتفاق می افتد.یعنی اینکه انسان خواه از دنیا رفته باشد و خواه دل از دنیا کنده باشد دل از دنیا میکند و از دنیا خارج میشود، با اینکه بدنش در دنیاست.
کتاب : تفکر
  • رها
احساس میکنم همه امون(ادمایی که نمیتونم الان توصیفشون کنم) از ۹۴-۹۵ به بعد دچار رخوت شدیم...شاید البته:|
پ.نون:سایت بچه های قلم رو دیدم از ۹۵ به بعد اپدیت نشده بود و دارم غصه میخورم،افسرانم که در حد کانال و اینستاس دیگه:/چی مونده از اون موقع ها؟
چند میدونید بعضیا دارن ادامه میدن به منم بگید خب:(
  • رها
بهش گفتم یه جا رو برا خودت نگه دار ، یه پناهگاه داشته باش.نزار همیشه پیدات کنن



پ.نون:
-رویات چیه؟
+غیب شم
-اون وقت ک دیگه نمیتونی چیزی رو درست کنی
+نمیخام چیزی رو درست کنم،فقط میخام غیب شم
  • رها
یادم نمیاد ک تو لیست آرزوهام نوشتمش یا نه ولی یه بار خواستمش حتی بیشتر از آرزوهام
  • رها
وقتی کسی را خدا تربیت پذیر دید با مصیبت و بلا تربیتش میکند. چون دیده است که تربیت پذیر است و این ادم دیگر برایش فرق میکند. وقتی به او تذکر میدهند حالی اش میشود. با یک ابتلا بیدارش میکند. حالا اگر صبر کرد به او 'اصطفاه' یعنی صفا میدهد و او را بالا میبرد. اگر از صبربالاتر کرد و رضا داشت 'اجتباه' یعنی بین خوبان انتخابش میکند.
کتاب :تفکر
نویسنده:ایت الله حائری شیرازی
  • رها